تا سحر

خدا که بد نمیخواهد برای بندگانش

آنکه دل میگیرد و به بنده دیگری میسپرد

آنکه قصه عاشق شدن کبوتر هارا نوشت

آنکه زیر گنبد کبود تنها ماند

آری ،تو کارها را بسپار به او

آرزوهایت را تحویل بگیر

تا سحر...

نفهمیدی راز چشات چجوری برملا شده

به درد برگشتن من دل تو مبتلا شده

.

.

چیشده که نبودنم برای تو جالب شده؟

تا سحر...

آهنگ وبلاگمو گوش کنید

من دیوونه این آهنگ با آهنگ بازنده ام

 

تا سحر...

نگران نباش...

نگار این قصه زندگی اش را خواهد ساخت

او هم عاشق خواهد شد

باز هم موهای بلندش را خواهد بافت

نگار دل از پریشانی ها خواهد کند

تا سحر...

دلتنگ من نباش...

میروم تا فراموش شوم

از چشمان زیبای تو

و این روزگار لعنتی

میروم  تا گم شوم

شاید خیابان اشک هایم را در آغوش گیرد

شاید جریان گرم خون در بدنم یخ کرد

این قلب خسته راه زیادی را طی کرد

دیگر کافیست خنجر خوردن

شاید جایی در میان این تاریکی ها

ایستاد.ایستاد وایستاد

تا سحر...

مثل اینکه جز سه نفر کسی علاقه ای به نوشته هام نداره...

کمتر از بیست دقیقه دیگه مونده که وبلاگ رو دیگه آپ نکنم

فقط چون که دیگه نمیام برام دعا کنید اونجور که می خوام بشه

برای همه تون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم.

موفق باشید  دوستان.

تا سحر...

اونقدر از دست بعضیا عصبانیم که دیگه واقعا دارم فکر می کنم همه نظرا بیخودی و الکین

اصلا همه دروغ میگن...

+اگه دیدم همه همین عقیده رو دارن منم نوشته هامو نمینویسم ووارد دفتر کنم جای وبلاگ

اینطوری خیلیا راحت ترن

تا سحر...

من واستون ارزش قائل بودم واقعا برا اون فرد متاسفم

دیگه نه وبلاگ افرادی که نظر میدن سر میزنم نه جواب نظر می نویسم

فقط میخونم نظرا رو مگر یه مواردی....

کم تر رو اعصاب هم باشیم

تا سحر...

آخرشم،تا آخر شب من موندم و اون خاطرات...

تا سحر...

پاره ای از پیام ها: سامان:نگار کجایی؟ نگار دیر کردی خونه نگرانن. نگار ما دنبالتیم کجایی؟ نگرانتم جواب بدهکجایی؟جوابمو بده لعنتی... فرزاد:نگار کجا موندی؟بگو کجایی بیام دنبالت.خواهر و مادرت نگرانن .بگو کجایی داریم میگردیم نگین:کجایی بدو بیا الان بابا میادا.نگار کجایی بیا دیگه.دختر الان نیما و نوید میر تا سحر...ادامه مطلب